غریبه

مگر به تو نگفته بودم

به غریبه ها اعتماد نکن

غریبه دوم که بیاید غریبه اول می رود

غریبه سوم که بیاید غریبه دوم می رود

و هیچکدام از این غریبه ها نخواهند دانست

رنگ محبوب تو آبی بود

و تو هر شب با ماه حرف می زدی

و موهای کاکلی ها را شانه می کردی

هیچکدام از این غریبه ها نخواهند دانست

تو شبی در مرگ خروس حنایی تا صبح گریستی

مگر من به تو نگفته بودم به غریبه ها اعتماد نکن

غریبه غریبه است !

این قطار زنگ زده سالهاست

که از جایش تکان نخورده

ایستگاه را مچاله کن

پاهایت را بردار و یک نفس بدو

هنوز خانه ساحل امن است

برای نهنگی که برای خودکشی آمده است ! ؟

نظرات 1 + ارسال نظر
سانی 26 آبان 1390 ساعت 23:13 http://www.sani68.blogsky.com

منم یه روزی مثه نهنگه بودم........

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.